۱۹ دی ۹۳ ، ۱۶:۴۳
( شهید علیمحمد اربابی)
خلوت انس
نیمه شب صدای آشنایی با لحنی شیرین و کامی شیوا مرا از خواب بیدار کرد. خوب دقت کردم کلمههایی که در خواب و بیداری به وضوح به گوش میخورد: معبودا، محبوبا، خدایا... مطمئن شدم یک نفر به تهجد مشغول است. کنجکاوی بیش از حد وادارم ساخت از رختخواب بیرون آمده و خود را به صاحب صدا نزدیک کنم گویا "علی محمد اربابی" بود، رئیس ستاد لشگر ولی مطمئن نبودم، در تاریک جلوتر رفتم تا چهرهاش را بهتر تشخیص بدهم. ناگهان او متوجه من شد و تبسم کرد. تبسم همیشه بر لبانش بود ولی من خجالت کشیدم و شرمنده شدم. چون عارف را از خدا، سالکی را از مراد، زاهدی را از معبود و مؤمنی را از محبوب جدا کرده بودم. در حالی که وجودم را "خسی در میقات" میدیدم در جای خود برگشتم و با خود عهد کردم دیگر مزاحمتی برای گوشهنشینان خلوت انس ایجاد نکنم.
۹۳/۱۰/۱۹